۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

دخترک

رو به پنجره می ایستم، پرده را کنار می زنم...
ماه با آنکه کوچک است، اما سردی اش را حس می کنم در دستانم...ابرها چقدر نزدیک اند به من ...
نرمی ابرها لذت بخش است... ابرها آرام آرام راه می روند... باد برایم لالایی می خواند...
لالالالا....لالالا...
بخواب دخترک... آسوده بخواب...

۵ نظر: