۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

سفر

دهن گشادِ چمدون بازه بازه، بر خلاف همیشه و همه که راه می رن و یه نگاهی به چمدون می ندازن و روزهای سفر رو پیش بینی می کنن تا یه چیزی به چمدون اضافه کنن، با هر بار رد شدنم یه تیکه لباسی، وسیله ای چیزی رو ازش کم می کنم، که حرص نخورم چرا الکی این همه بار گذاشتم رو کولم و کشیدم دنبال خودم، هم اضافه باری بهم نخوره و بیخودی پول نریزم تو حلق آقایون، واز همه مهم تر ، عین قورباغه نیفتم روش(چقد خودم و تحویل می گیرم D:) تا اون دهنه گشادش و که خیال بسته شدن نداره با کتک کاری و بُکش بُکش ببندم... کوله پشتی ها هنوز گوشه اتاق خالی خالین، منتظر انتخاب شدن، چیزه زیادی هم قرار نیست مهمونشون بشه، جز چند تا کتاب...

یک سال بیشترِ که منتظر این سفرم وحالا شمارش معکوسم شروع شده...
نه که خسته باشم و بخوام برم استراحت، نه، دوست دارم دور بشم ، دور بشم تا بفهمم دوست شون دارم یا ندارم؟؟؟
همه چی و همه کس رو ... تا دور نشی ... تا درد دوری شو نچشی نمی فهمی دلت واسه چی می تپه...
با یه بار و دو بار هم فایده نداره ... همیشه باید دور شد، همیشه...
دارم می رم و خوشحالم از رفتن، منتظر اون لحظه ای که چمدون به دست و کوله به پشت دم درم،لحظه ای که پشت شیشه ی بلند فرودگاه واسه همراها دست تکون می دی ،من نمی دونم چرا این دل سنگ من هیچ وقت اون شیشه ها رو مات ندید...


گرچه سفر با قطار نیست، اما دلم واسه صدای قطار یه ذره شده...واس همین تو خیال خودمون با قطار می ریم سفر...
وسط راهم ،اگه به یه آسمون کویری خوردیم، سرمون رو از پنجره میاریم بیرون و ستاره هامون رو رصد می کنیم، کاش می شد از اون بالا بالا ها هم ستاره هاتو لمس کنی و تو مشت خودت نگاهشون کنی تا واسه همیشه ردشون بمونه... واسه همیشه...
آخ که چقد دلم واسه این جور سفرا تنگ شده...

۳ نظر:

  1. من هفته ی بعد به خودم قولش رو دادم.
    "نه که خسته باشم و بخوام برم استراحت، نه، دوست دارم دور بشم ، دور بشم تا بفهمم دوست شون دارم یا ندارم؟؟؟"
    من همین حس رو دوست دارم.

    پاسخحذف
  2. از آسمان کویر رد شدید یادی از ما کنید...:دی
    اره آدم تا تو خود شرایط قرار نگیره نمیدونه چه عکس العملی داره...خیلی کار خوبی میکنید سفر سلامت

    پاسخحذف